جدول جو
جدول جو

معنی غمناک کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غمناک کردن
(دَ دَ)
اندوهگین کردن. غمگین کردن:
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت.
خیام
لغت نامه دهخدا
غمناک کردن
اندوهگین کردن غمگین ساختن
تصویری از غمناک کردن
تصویر غمناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ هََ نِ / نَ دَ)
غضبناک کردن. اغضاب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ چَ / چِ دَ)
به خشم آوردن. خشمگین کردن. رجوع به غضب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
خواهش کردن و آرزو کردن. (ناظم الاطباء) :
بر پایۀ علمی آی خوش خوش
بر خیره مکن برتری تمنا.
ناصرخسرو.
بدگوهر لئیم ظفر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد. (کلیله و دمنه چ قریب چ 6 ص 82).
رصد عشق تو جهان بگرفت
چون تمنا کنم گریغ از تو.
خاقانی.
تمنا می کنم هر شب که چون یابم وصال تو
از این خوشتر تمنایی نمی بینم نمی بینم.
خاقانی.
چون هم نفسی کنم تمنا
بر آینه چشم برگمارم.
خاقانی.
دولت دنیا که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند.
نظامی.
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند
تا کودکان در پی روند این پیر دردآشام را.
سعدی.
سعدی بقدر خویش تمنای وصل کن
سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان تست.
سعدی.
یکی پیش شوریده حالی نوشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشت.
سعدی (بوستان).
تمنا کند عارف پاکباز
به دریوزه از خویشتن ترک آز.
سعدی (بوستان).
ملک را گفت درویش استوار آمد گفت از من تمنا بکن گفت آن همی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی. (کلیات چ فروغی ص 46).
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.
حافظ.
برتو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی.
حافظ.
مردم از عشق، مراد دو جهان می جستند
صائب از عشق همان عشق تمنا می کرد.
صائب (از آنندراج).
هرچه میخواهد دلم زین در تمنا می کنم
خاطرم جمع است میدانم که صاحبخانه کیست.
مختار بیک اسیری (ایضاً).
توان چو اره تمنای دست بوسش کرد
اگر چو گرد براو بود دو سر ما را.
سیفی (ایضاً).
رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
اندوهگین شدن. غمگین شدن. غم و اندوه داشتن:
چو ویسه چنان دید غمناک شد
دلش گفتی از غم بدو چاک شد.
فردوسی.
گفت: این حدیث بر ایشان پدید نباید کرد که غمناک شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 140). البته نخواهم که شفاعت کنی که بهیچ حال قبول نکنم و غمناک شوی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 163). محمودیان این حدیثها بشنودند سخت غمناک شدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 235).
ازین آگهی نزد ضحاک شد
ز بس مهر مهراج غمناک شد.
اسدی (گرشاسب نامه).
و پیوسته بسبب عدلی که داشت بشادمانی زیست یک روز غمناک نشد. (قصص الانبیاء ص 37). آنها که مسلمان بودند غمناک شدند. (قصص الانبیاء ص 134). گفت دل خوش دار و از آنچه مردمان میگویندغمناک مشو. (قصص الانبیاء ص 234). و چون خبر قتل او به کیخسرو رسید غمناک شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 44). و علی از خبر مالک اشتر عظیم غمناک شد. (مجمل التواریخ و القصص).
خوی فلک بین که چه ناپاک شد
طبع جهان بین که چه غمناک شد.
خاقانی.
این گفت و فتاد بر سر خاک
نظاره کنان شدند غمناک.
نظامی.
و رجوع به غمناک گردیدن و غمناک گشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غضبناک کردن
تصویر غضبناک کردن
بخشم آوردن خشمگین ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا کردن
تصویر تمنا کردن
آرزو کردن، خواهش کردن التماس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمناک شدن
تصویر غمناک شدن
اندوهگین شدن غمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آرزو کردن، آرزومند بودن، متمنی بودن، التماس کردن، خواهش کردن، درخواست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد